بــیوگـرافی اســتاد مـــحمد محـــمدیان کــــوخـردی

بــیوگـرافی اســتاد مـــحمد محـــمدیان کــــوخـردی

 قدر نهيم وارج گزاريم    

  محمد محمدیان  '''  فرزند محمد (20/10/1957 ــ ....) میلادی،پژوهشگر، جغرافى دان، تاريخدان و شاعر بزرگ كوخردى  

صاحب چند کتاب در این زمینه و از گویشوران محلی . نام کامل وی : '''  (محمد بن محمد بن یوسف بن جعفر بن محمد بن حاجی جعفر گپَّ بن محمد بن احمد آل جعفر، محمدیان) '''  ، در روز سه شنبه ۲۱ ماه رجب سال ۱۳۷۸ هجری قمری در جعفرآباد  (مُؤهِ مُهمَد) ازتوابع«دهستان کوخرد» پا به عرصهٔ وجود گذاشت.

 

''' زندگى'''

 

*«محمد محمدیان» به سال ۱۳۳۶ خورشیدی، مطابق با سال ۱۳۷۸ هجری قمری، برابر با سال ۱۹۵۷ میلادی در روستای [[کوخرد]] مرکز (بخش کوخرد)  متولد شد. در سّنِ پَنج سالگی به مکتب خانهٔ «حاجی ملا محمد شریف شاکر» پیوست. بعد از فراگیری جزء سی أم وچند جزء دیگر از قرآن مجید به مکتب خانهٔ « ملا سید عبدالله سید رضا»  رفت. (قرآن را در مدت شش ماه ختم كرد، محمديان داراى زهنى صاف، روشن، وكودكى بسيار هوشيار بود)، بعد از ختم قرآن، طبق روال معمول آنزمان کتاب: «مبدا ومعاد» ، «نصیحت» ، «حافظ» خواند. قسمتی از کتاب «حافظ» نزد «ملا عبدالرحیم لاوری»   خواند، و قسمتی از کتاب «مولود نوری» نیز نزد «ملا شیخ مصطفی ملا ـ امامى»   خواند. بعد از تأسیس مدرسه «جامی» همراه با أولین فوج  شاگردان به این مدرسه پیوست، واز آنجا که سواد محمديان و چند نفر از همدرسانش در «مکتبخانه» کمی بالاتر از دیگر بچه‌ها بود، برای کلاس دوم دبستان «جامی» انتخاب شدند. أما محمديان  فقط (۲۰) روز در این مدرسه درس خواندند، بعدش هم به اتفاق عمویم عازم کشور بحرین شدند، وقبل از پایان سال تحصیلی مدرسه را ترک کرد، وبه اتفاق عمویش در ماه مه سال ۱۹۶۷ میلادی (در سّنِ ۱۰ سالگی) عازم بحرین شد، با ورود به بحرین بلافاصله در بادى الأمر در دارالمعلمین و (دارالفنون)  دائرت المعارف   ثبت نام نمود ، و در مدرسهٔ (خلیل بن احمد الفراهیدی) و به تعلیم خود ادامه داد، و دورهٔ ابتدایی وراهنمایی را پشت سر گذاشت. وبعد از چند سال دوری از مدرسه دوباره به تحصیل خود در دبی ادامه داد ودر سال ۱۹۹۶ میلادی مدرک دیبلم خودرا در یافت کرد.

كودكى:  محمديان  ـ در عمر 3 سالگى

عكس بردار دكتر: حاجى جعفر پالاش

  

*در زمینهٔ  دانشگاهی در رشتهٔ   [[ادبیات عربی]] و علوم انسانی و دراسات اسلامی نیز پیشینهٔ دو سال تحصیل دانشگاهی دارد، و به علت بیماری واجرای چند بار عمل جراحی  دیگر نتوانست به تحصیل دانشگاهی خود ادامه دهد. چون مدت تحصیل در این دانشگاه به مدت ۵ سال بود.  به زبان‌های  فارسی، انگلیسی و عربی تسلط کامل دارند، و با زبان‌های [[زبان اردو| اردو ]] ، [[زبان هندی| هندی ]] و [[زبان سینهالی| سینهالی ]]  و [[زبان دیوهی| دیوهی]]  (از راه آموزش شخصی) آشنایی دارند.

 

عكس:  محمدیان بهمراه حاج محمد عليشاه كدخداى روستاى بربار 

(هنگام جمع آورى اطلاعات جهت تأليف كتاب: بياد كوخرد)

 

*وی از سال ۲۰۰۴ میلادی یکی از أعضاء فعال ودائم «ویکی‌پدیای فارسی»  بودند ومقالات گوناگونی از شهرستان بستک و بخش کوخرد ، ومناطق مختلف شهرستان بستک و استان هرمزگان و جنوب ایران در این دانشنامهٔ جهانی گنجانده‌ است.

تصوير: محمديان در کنار پروفسور

  M.M.Bigani 

رئيس دانشگاه پزشكى بمبئى

و رئيس هيئت مديره 

بيمارستان بريدج كندى بمبئى  

 

*همچنین ایشان از أعضاء فعال «ویکیپدیای عربی»  نیز هستند. در« ویکی‌پدیای انگلیسی» نیز مشارکت‌های  فعالى دارند. صدها مقاله از عربي به فارسى و از فارسى به عربي و انگلیسی براى ویکی‌پدیای ترجمه نموده اند و در اين دانشنامه جهانى گنجاشته اند.

 

 

*در سال ۱۳۷۴ خورشیدی نخستین نشریه در منطقهٔ کوخرد تحت عنوان (سلام كوخرد) تأسیس و چاپ کردند، این نشریه از افکار زنده ياد  «احمد تابنده»   و  «محمد محمدیان»  بود که در سال ۱۳۷۵ خورشیدی توسط محمدمحمديان در دبى به چاپ رسید وزير نظر آقاى «سيد ابراهيم كوخردى»  در كوخرد و منطقه پخش مى شد  ودر دسترس خوانندگان قرار مى گرفت، وپس از گذشت دوسال از تأسیس آن متوقف شد و نشريه « سلام سيبه»  جاى آنرا گرفت.

نشریه سلام کوخرد 

SALAM KUKHERD

 نخستین گاهنامه روستای کوخرد در شهرستان بستک استان هرمزگان

نخستين چاپ آن در دبى أنجام گرفته است

 

*'''  همچنین استاد محمديان  دو وبلاگ به نام‌های:''' 

 

•       آوای سیبه

* http://awayeseebah.blogfa.com/

 

•       کوخرد سرزمین شاعران ـ

* http://sarzamineshaeran.blogfa.com/

اداره می‌کنند.  

 

'''مقاله هاى ايشان در روزنامه هاى عربي'''

*از وی مقاله‌هایی در مورد کوخرد ومنطقه در روزنامهٔ البیان چاپ دبی ، و روزنامهٔ الخلیج چاپ شارجه  درج شده‌است ، که من جمله آنها : «المسلمین فی کوخرد» ، «رمضان فی کوخرد» ، «جبل پل تیر» ، «جبل تنب بردومه» ، «عین نظرگاه» ، می‌توان نام برد.

 

*ایشان علاقهٔ زیادی به شعر فارسی و به شعر عربی دارند، وگاهی ودر مناسبات مختلف قصائدی به زبان عربی و قصائدی به زبان فارسی سروده‌اند. 

 

''' آغاز شاعرى '''

*محمدیان» از ۱۹ سالگی شروع به سرودن شعر  نمودند، و اولین قصیده شان که به عنوان « عاطفه» بود هنگامی که در تهران بودند سرودند.

*نمونه أی از أشعار ایشان که به زبان عربی در مورد باران در كوخرد سروده‌است در اینجا بخوانید: 

*''' المَطَرـ  قصيده اى در باره باران وفصل بهار بزبان عربي'''

یَا أَللهُ یَا مُحیی اَلهَشیم بمَطَرهَا

وَبرَحمَتهِ اَلأَرضَ اَلعَطشَی سَقَاهَا

 

یَا بَاسَط اَلدُنیَا ومَاسَک بَحَرهَا

وَمرسَی اَلجبَال اَلشَامِخَاتِ بعُلَاهَا

 

یـَعلَه عَلی (کُوخِرد)  یَملی  برَکهَا 

یَسقَی اَلمَزارعِ وَالغِدرانِ مَلَاهَا

 

وَغَرّب اِلَی (جابر) وَسَقَاهَا کِثِرهَا

حَتی اَلجبال اَلشَامِخَة مِن وَراهَا

 

یَحیی اَلهَشیم اَلبَالِیَة مِن شَجَرهَا

وَیسَقَی (جَعفَرآباد)  وَنَخَلهَا

 

یا مَرحَبا عِدَة مَخایل مَطَرهَا

واعداد وَسمی هَطل مِن سَمَاهَا

 

وَیحمی (کُوخِرد) و  (سیبه)  فَخَرهَا

وَیسلم   « محمديان »  مِن صُوادِف بَلاَهَا

 

*'''اين هم نموه اى از اشعار فارسى وى'''

 

ندانستم که این دلبر، مرا را می‌کند مجنون

دلم را می‌کند بریان، دو چشمم را کند پرخون

 

ندانستم که سیلابی، مرا را می‌برد بیرون

چو  کشتی أم در أندازد، میان  قُلزُم    و  جیحون 

 

منم أز عشق أو نالان، منم مجنون مجنونان

مرو زین خانه را بیرون، شود دلها ز هجران خون

 

خرامان  می‌رود دلبر، چراغ أفروز جان وبر

بود چشم و چراغ دل، دو چشمم می‌کند گریون

 

بگیرد دامن کوه‌ها، مثال  چشمهِٔ آب‌ها

چو هرسنگی فرو ریزد، زگردش‌های گوناگون

 

توچون  دریای پر گوهر، تو چون أفلاک پر أختر 

تو چون  لؤلؤ  وچون  مرجان، تو هم چون گنج  قارون

 

درخت سبز صاحب دل، بود گلگون چون   هِلولِ   

درخت خشک بی معنی، شده بی آب خشک أکنون 

 

چو أفتم من ز  عشق  ول، به پای دلربای دل

دلم زخم أز غم هجران، کند دردها همه درمون

 

زعشق دلربای خود، دمادم مانده أم دلخون

مثال مجنون آن لیلی ، بود لیلی و صد مجنون

 

مرا هردم همی گویم، که برگو قصهٔ  شیرین

چو فرهاد می‌کنم در کوه، به تیشه  کوه بیستون

 

خموشی گیر و توبه جو، (محمدیان) خود رها کن زو

که أوست دریای بی پایان، مثال  حوت و الذالنون

كتاب کوخرد سرزمین شاعران

Kukherd Sarzamin Shaeran.book

 

* وی یکی از محققین و پژوهشگران سرشناس منطقهٔ هستند، که در زمینه‌های تاریخ، جغرافیا، کوخرد شناسی و فرهنگ بومی (بخش کوخرد) و توابع دارای تألیفات متعددی می‌باشند. ایشان سالیان دراز باقلم توانای خود در مورد کوخرد ومنطقهٔ بخش کوخرد نوشته‌اند، بسط و نشر مطالب و آثار وی در هیچ جاه پوشیده نیست، تلاش‌های فراوان وی در انتشار مجلات و کتاب‌های مختلف و شناسایی نام و فرهنگ کوخردی، بستکی و منطقهٔ جنوب غرب هرمزگان، شاهد برتلاش وزحمت این مرد بزرگوار است، شخصی که با قلبی آکنده از شوق، دل را به دلدان کوخرد نهاده، آنی که شب و روز خود را وقف عزت و سربلندی دیار خود کرده و در این راه از همه تعلقات خود گذشته و از هیچ چیز فروگذار نکرده است. گرچه صورت ظاهرشان در آن سوی آب است، اما روح سرگردان و ماجراجویشان، در این حوالی و گوشه و کنار، در جابر و باغ زرد در فراز بلندیهای کوه ناخ وکرانهٔ رودخانه مهران و مؤه مهمد و ترارو، و سهل مدى آباد خیمه زده است، و هر آن، راهیی جاییست تا خطی یا اثری از اجداد کوشایش بیابد و بر صفحه روزگار جاودانه سازد. او از همین دیار است. دلبستگی‌هایش همین جاست. در خانه‌ای در همین دیار به دنیا آمده است. کودکی اش در همین کوچه‌ها گذشته است. پس چه الگویی بهتر از او که سعی در جاودانه سازی دیارش دارد. پس بجاست که به نام کوخرد و کوخردی قدردان زحماتش باشیم و به عنوان اسوه‌ای حسنه به خلایق بنمایانیمش و به وجودش افتخار کنیم، بی اغراق می‌توان گفت زحمت‌ها و کتابهای و وب نوشت‌های استاد محمديان چراغی بوده تا هر شخصی در هر جای دنیا بتواند کوخرد را بشناسد، واقعاً که بحق شایسته تقدیر است.

 
هم اکنون قلم توانای استاد، ناتوان مانده است، چرا که از ناحیه دست راست با مشکل مواجه شده است و تحت عمل جراحى قرار گرفته است.، همه باهم برای سلامتى استاد محمدیان دعا کنیم:{{ خداوند این دست و اين جسم را که در خدمت به مردم و شهر کوخرد متحمل زحمات بسیاری شده است در پناه خویش مصون و محفوظ نگه دارد تا باز هم بتوانند ما را از نوشته‌ها و آثار با ارزش شان مستفیض نمایند.آمین

 

 كتابخانه شخصى محمديان

Mohammadian Library

 

'''تألیفات'''

 

·  '''كتاب هاى فارسى: '''

اثار منتشر شده:

  • کتاب: «وصف کوخرد» ، دیوان شعر.  (تاريخ كوخرد در قالب شعر)
  • کتاب: «بیاد کوخرد» ، از تاریخ گذشتهٔ کوخرد (سيبه) سخن می‌گوید.
  • کتاب: «کوخرد سرزمین شاعران» ، در این کتاب أشعار زیبایی از شاعران بخش کوخرد جمع آوری شده‌است که شامل ۱۲۰ قصیده‌است.
  • کتاب: «مولانا شیخ محمد نور المدنی» ، تاریخ مشایخ مدنی ساکن لاور شیخ  (لاور العُلیا).
  • کتاب: «پرندگان کوخرد» ، این کتاب در باره پرندگانی است که در منطقهٔ کوخرد زندگی و زاد و ولد می‌کنند.  (چاپ  تجريبى)
  • کتاب: «شهرستان بستک و بخش کوخرد» ، در این کتاب شرح مفصلی در باره شهرستان بستک و حومه، و سه بخش توابع آن: «بخش مرکزی» ، «بخش کوخرد» و «بخش جناح» ، ومناطق تاریخی و گردشگری وآثار باستانی شهرستان ، وکوهستان‌ها وکشتزارها ، وصخرهای تاریخی ، كوه ها ، دره ها ، منابع آبى ... ووو ..... گنجاشته شده‌است. (چاپ  تجريبى)

 كتاب بياد كوخرد

Bayad Kookherd . book

  •  
  •  

·         '''کتاب‌های عربي: '''

اثار منتشر شده:

  • کتاب: «کُوخِرد حاضِرَة اسلامِیَة عَلی ضِفاف نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River» ، این کتاب به زبان عربی نوشته شده‌است. (تاریخ بخش کوخرد وتوابع).
  • محمدیان، کوخردی، محمد، (عُمان حَضارَة وَتاریخ) چاپ دمشق: دارالهلال للطباعة والنشر والتوزیع، ۲۰۰۸ میلادی به (عربی).
  • کتاب: (طُیُور بیئة کُوخِرد، أسماء وَمعانی) . بزبان عربی. (چاپ  تجريبى)

 

*''' کتاب‌های در دست وآماده جاب : '''

* جَبَل شَمس  (کوهى به رنگ آفتاب)  كشور پادشاهى عمان ـ (به زبان فارسى)

* فرهنگ و هنر وآداب ورسوم در منطقهٔ کوخرد هرمزگان ـ (به زبان فارسى)

*سلاسل جبال الحجر ـ (به زبان عربى)

*رؤوس الجبال موطن قبائل الحُبُوس و اَلشُحُوح ـ  (به زبان عربى)

*رأس مسندم  (سلاسل الجبال الشاهقة)ـ  (به زبان عربى)

 

'''·  وبلاگها:'''

*در ویکی‌پدیا:

 *صفحهٔ محمديان در ویکی‌پدیای فارسی

*  صفحهٔ محمديان در ویکی‌پدیای انگليسى

 

*  نشان‌های افتخار

*  هدایای دوستان

*  بخش كوخرد

 كوخرد در ویکیپدیای عربی

*  كوخرد در ویکیپدیای ايطاليايى 

*  روستاى كوخرد در ویکیپدیای عربى

*  شهر كوخرد در ویکی‌پدیای انگليسى

*  روستاهاى بخش كوخرد در ویکی‌پدیای انگليسى 

*  حمام سيبه كوخرد در ويكى پديا انگليسى

*  قلعه سيبه در ويكى پديا انگليسى

*  كوخرد در ویکی‌پدیای مصری

* [http://www.irandeserts.com/content/درگاه_کویر/بیابان_ها_و_کویرها/سایر_کویرها_و_ببابان‌ها/کویرها_و_بیابان_های_جهان/بیابان_ربع_الخالی.htm بیابان ربع الخالی] أثری از محمد محمدیان

''' ترجمه ها: '''

برخی از نوشتارهایی که  استاد محمديان آنهارا ترجمه کرده‌اند:

 

*  البتراء

*  ربع‌الخالی

 امرؤالقیس

*  اعشی

*  حارث بن حلزه یشکری

*  زهیر بن أبی سلمی

*  طرفه بن عبد

*  عنتره بن شداد

*  عمرو بن کلثوم التغلبی

*  عبید بن ابرص

*  لبید بن ربیعه عامری

*  نابغه ذبیانی

*  معلقات  

 * شن‌های عربی  

لوناوالا  ـ هندوستان

چاتراپاتی شیواجی  ــ هندوستان

پل موستار ــ در كشور بوسنى و هرز گوين

 

*نوشته شده در  دوشنبه 5  بهمن   ۱۳۹۴ 

*توسط دكتر: لطیفه محمديان 

وب سایت سـلام کــوخرد از خواهر گرامی دکتر لطیفه محمدیان فرزند استاد محمدیان جهت ارسال بیوگرافی استاد عزیز، تشکر و قدردانی می نماید.


دسته بندی : بزرگان کوخرد
برچسب‌ها: محمد محمدیان کوخردی  

 *باتشكر از وبسايت سلام كوخرد

حاج عبدالواحد راستى

''' حاج عبدالواحد راستى ''' فرزند أحمد ( 1356_ .... )  هجرى قمرى ، یکی از شاعران  شیرین سخن   دهستان كوخرد  در  بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران است. نام کامل وی: (حاج عبدالواحد أحمد عبدالله (أودُل) راستى) ،   وی در اشعارش (راستى) و گاهى هم (أبن احمد) تخلص می‌كند. « راستى »  ازآغاز زندگی علاقه خاصی به شعر و شاعری داشت، وزندگی در کویر وصحرا آغاز کرد، و در بهار سرسبز متولد گشت.


 
حاج عبدالواحد راستى

 

''' زندگى '''      

''' حاج عبدالواحد راستى '''  به سال 1356  هجری قمری در روستای كوخرد از توابع بخش كوخرد شهرستان بستک  متولد شده . وی در سن هفت  سالگی طبق روال معمول آن دوران به مکتب خانه رفت وقرآن مجيد را ختم كرد. در دوران كودكى به همراه خانواده أش به  « امارت شارجه »  كوج كردند ، وپس از مدتى دوباره   به اتفاق خانواده أش به كوخرد برگشتند. 

حاجى عبدالواحد در جزء أولين گروهى از جوانان كوخردى بودند كه در زمان حكم رضا شاه پهلوى به خدمت سربازى اعزام شده بودند كه عبارت بودنداز: راستى، عبدالله حسن، عبدالله ملا محمد، احمد نور سرباز، احمد سرباز، و محمد احمد مظفر. حاج عبدالواحد در هنگام اعزام ودر عرض راه اين دوبيت  شعر را مى سرايد:

 

 {   پسينگاهى كه ماشين فول مى رفت  |  هواى شش نفر مشمول مى رفت}

 {   خدا داند كه  « راستى »  بد نگويد     |  لب دريا وآب شور مى رفت}

 

« راستى »   از سرسوز و درد و عشق شعر گفته‌است. قالب شعرش مثنوی ، غزل ، قصیده ، قطعه و دوبیتی است  و به زبان فارسی و گویش كوخردى  سروده‌است.

 

وى  اكنون در  « امارت رأس الخيمه »  یکی از امیرنشین‌های هفت‌گانه امارات متحده عربی  مقيم است.

 

نمونهٔ اشعار

أبياتى زيبا در باره سال وأيام

 

{   بسال هزار چهارصد وده بعد از هجرت   |  خداوند كل عالم داد رحمت}

 {   تمام كوه ولمبير ودشت صحرا            |  بكرد خلاق عالم باغ وجنت }

************

{   چند كلام درباره سال جديد |  در سماء بسيار أبر آمد پديد}

{   مردمان خوشحال گشتند با أميد |  اين چنين سالى نمايان آمــده}

{   ألف چهارصد بود بعداً دَه زياد |  غلغلى أندر سماء از نو فتاد}

{   كل عالم گشته أند فرحان وشاد |  أبر و برق و رعد و باران آمــده }

{   چند شب و چند روز مطر(1) آمد چنين |  تاكه شد سيراب تمام روى زمين}

{   رحمتى أز فضل رب العالمين |  برجميع كل أنسان آمــده }

{   بعد چندين روز زمين گشت پـُر بهار  |  خلق رفتند از يمين و از يسار}

{   شكر حَق كردند و حَمد كردگار |  همچنين نعمت فراوان آمــده}

{   بَشكَرو با « سد جاويد »  ديدنى |  « باقى احمد » (2) هم مقام ماندنى}

{   هم أكال بود و بهار خوردنى |  نانكى بيرون فراوان آمــده}

{   بس قشنگ عالى وخيلى جوان | نام آنجا هست « محمد حاجيان » (3)}

{   باصفا بود پـُر زگُلهاى كَلان |  بوى ريحان فراوان آمــده}

{   « ممد آباد » (4) خوش مقامى در وطن |  جاى تفريح است براى مرد و زن}

{   بازهم أز وصفش بگويم چند سخن |  در جوانى ماه تابان آمــده}

{   « باغ زرد »  است با جمال باكمال |  « سد تاريخش »(5) بود چندين سال}

{   جاى آسايش بود در كل حال |  مثل بلبل در نواخان آمــده}

{   چون رسيدم من به « جابر » بيغمين |  مردم پـُر مهر آنجا اين چنين }

{   با تـُلُمبه ميكشند آب از زمين |  پـُر زسبزى فراوان آمــده}

{   غربى جابر « كُل كادى » بود |  جاى بسيار خوب و آبادى بود}

{   هم فرح بخش است و آزادى بود |  از وجود شير مردان آمــده}

{   نوگلى باشد ميان گلعذار |  « مؤه مُهمَد » (6) نخلهاى بى شمار  }

{   جاى مردان شريف در يادگار |  چون شبَنبُو ، بوش به ميدان آمــده}

{   هم  « فصيل شيخياء »(7) محترم |  بس برزگ بودند پـُر مهر و كرم }

{   نام نيكشان در جهان ماند لاجرم |  خاندان پاک  خانان آمــده}

{   هست « گلاله » پـُر زگُلهاى جوان |  هم سفيد ونيلى وهم ارغوان}

{   بُد هميشه ازدحام از زايران |  اين چنين فصلى به ميدان آمــده}

{   دشت وصحراء « ترارو » پـُر بهار |  « رود مهران »  جارى است از يسار}

{   از بهار خوردنى بى  شمار |  هم « أكال » و « خير » فراوان آمــده}

{   « كاد ممدى » است مكانى دل نشين |  هركسى زانجا گذر كرد بيغمين}

{   از گياهاى دوايى گل بچين |  اين همه از فضل منان آمــده}

{   « كنخور » عظيم و غزالان(8) بى شمار |  مردمان ميرند از بهر شكار}

{   هم به تابستان و پائيز و بهار |  اين چنين لطفى ز يزدان آمــده}

{   ميكنم حَمد خداى لايـَنام |  كُو بُوَد خَّلاق مَجمُوع آنـام}

{   صدهزاران عطر صلوات وسلام |  بر رسول و آل  و أصحاب آمــده}

  • شعر از كتاب:(کوخرد سرزمین شاعران) .

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1ـ « مطر» : باران

    2ـ « باقى احمد » : بک أحمد

    3ـ « محمد حاجيان » : مدعاجون

    4ـ « ممد آباد » : مدى آباد (پشتخه مدى آباد)

    5ـ « سد تاريخش » : سَد بـُز تاريخى

    6ـ « مؤه مُهمَد » : جعفرآباد

    7ـ « فصيل شيخياء » : نخل شيخياء (مؤه شيخيا)

    8ـ « غزالان » : آهوها ، ( مفرد آن: آهو)

    _____________________________________________

  • «با تاریخ دیار کوخردو منطقهٔ باستانی بخش کوخردبیشتر آشنا شوید»  
     
    SHERENO.35.jpgMohMad.1.jpgBeyad.2.jpgSHERENO.37.jpg Ketab kukherd sarzamin shaeran1.jpg  

    Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg 

    منبع:awayeseebah 

    *پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی

محمد أزهر داغبلندان

محمد أزهر داغبلندان فرزند عبدالرحمن (۱۹۵۱- …. ) م، یکی شاعران شیرین طبع دهستان كوخرد در بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان است. نام کامل وی: ( محمد أزهر الدین بن عبدالرحمن بن محمد ملا ،داغبلندان ) ، وی در اشعارش «أزهر» تخلص می‌کند.

محمد أزهر داغبلندان 

زندگی

محمد أزهر به روز چهارشنبه یکم خرداد سال ۱۳۳۰ خورشیدی، مطابق با شانزده هم شعبان سال ۱۳۷۰ هجری قمری ، برابر با بست سوم مه سال ۱۹۵۱ میلادی، در روستای کوخرد از توابع  بخش کوخرد شهرستان بستک استان هرمزگان زاده شد.

درسن هفت سالگی به مكتبخانه حاجى ملا محمد شريف شاكر رفت، و در مدت یازده ماه  « قران کریم »   وکتاب « مبدا »  ،  « نصیحت »  وبخشی از کتاب « حافظ »  طی یازده ماه به پايان رساند ومکتب خانه را ترک کرد.    

در سال   1965  میلادی  عازم دبى شد،  پس چندين سال دوباره  به زادگاه خود   « كوخرد »  برگشت،  أما ديرى نگذشت كه دوباره بار سفر بربست وبه دبى باز گشت. در سال  1971  ميلادى وارد بحرین شد ودر قريه (اُم الحصم)  مشغول كار شد. گفته می‌شود كه «محمد أزهر»   در آن ناحيه عاشق دختری  مى شود،  واين دوستى ودلباختگى  وعاشقى بیش ازدوسال بطول نمى أنجامد، پس از مدتی خواستگاری نیز برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی «محمد أزهر»   تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند.  این شکست عشقی بر «  أزهر»    بسیار گران آمد .  «محمد أزهر»  بعد از این شکست عشقی که منجر به  بيمارى  بستری‌شدن وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید.  و اولین قصیده‌اش بنام « گُلدُونگ »  در بحرین سرود :

 

{   گُلدُونگ تبا پُر از گُلنِ    |  به از گُلشن چه مزگُلن}

{   باز گُل ياسمين تَكُرُک   |  مُوخُت مَوى چه مَزگُلنِ}

{   نه گُل سرخ نه نستَرَن  |  نه نرگس، و نه ياسمين}

{   باغ گُلشن سيمين بدن |  مُوخُت مَوى چه مَزگُلنِ}

 

وي أكنون در  كشور پادشاهى بحرين زندگى مى كند ، وداراى تابعيت اين كشور است.  

 

 نمونهٔ اشعار

رباعیات

 {   دلم مرغ هوا گشته پريده | جفاى دلربا، باجان خريده }

{   دل شادى كه داشت در سينه «أزهر» | بسوخت در آتشى كه كس نديده  }

**********

{   اگر روزى شود برمن ميسر |  ويابد لحظه اى ديدارت «أزهر»  }

{   بهشت دلگشا رويش گشائى |  بنوشد جرعه أى  از حوض كوثر  }

**********

{   دل و جونم فداى جانت أى يار |  دوچشمانم بلا گردونت أى يار    }

{   به «أزهر» قول دعوت دادئى تو |  بگو، پس كى شود مهمانت أى يار  }

**********

{   بيا أى قاصد خوب، دل آرام |  كه دارم بهر دلدارم سه پيغام  }

{   بگو «أزهر» سلامت ميرساند |  طلب آغوش گرم، و أزلبت كام  }

**********

{   دلم بادت فدا، و جان تقديم |  تو نوشاندى مرا از نهر تسنيم  }

{   عجب در مكتب مهر و محبت |  به «أزهر» دادى درس عشق تعليم  } 

**********

{   بنازم زلف يارم مشک گينه  |  الهى مادرش داغش نبينه  }

{   برو  آسمان مزن تعنه به «أزهر» |  كه يارم ماه و آفتاب ، زمينه } 

**********

{   نه در دل بغض و جاى كينه دارم |  نه عيدى، ونه هم آدينه دارم }

{   بسوزد روز و شب چون شمع «أزهر» |  نه شمع شب ، نه روز آئينه دارم }

**********

 

دیوان اشعار أزهر  کوخردی: 

*دیوان اشعار محمد أزهر  کوخردی در سال 2009  ميلادى تحت عنوان (ديوان أزهر) در بحرين   به چاپ رسید.

___________________________________________

«با تاریخ دیار کوخردو منطقهٔ باستانی بخش کوخردبیشتر آشنا شوید»  
 
SHERENO.35.jpgMohMad.1.jpgBeyad.2.jpgSHERENO.37.jpg Ketab kukherd sarzamin shaeran1.jpg  

Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg 

منبع:awayeseebah 

*پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی

حاج محمد صالح مباشر

 

حاج محمد صالح مباشر  فرزند محمود (۱۳۵۱ـ۱۲۵۰) در دوره پهلوی کدخدای روستای کوخرد واقع در بخش کوخرد شهرستان بستک استان هرمزگان ایران بود. وی یکی از بازرگانان معروف کوخرد بود و همچنین صاحب قلم نسخی بود. حاج محمد صالح مباشر در دوران حکومت پهلوی، مباشر (کدخدا) شد و در روزگار دوران ظلم و حکم خوانین بستک برچیده شد.


 
حاج محمد صالح مباشر

خوشنویسی

حاج محمدصالح با مرکب و یا دوات و قلم کوپی (نوعی قلم که از چوب نی ساخته شده بود) نامه می‌نوشت و گاهی اوقات هم با پَر مُرغ (ریش) کار نوشتن را انجام می‌داد. قلم‌های نی از درختی که بزبان محلی کتُه می‌گویند می‌تراشیدند، وی با دست خودشان این قلم‌ها را تهیه می‌کرد.

مردم برای داد وستد و برای نوشتن نامه، سند و املاک به نزد او می‌رفتند و به قضاوت بین مردم معروف بودند.

کدخدایی

مردم در اثر اعتماد واحترام واعتقاد به حق گویی و صداقت ایشان به نزدش می‌رفتند واختلاف بین آنان در خانه ایشان حل و فصل می‌شد. با وجود حاج محمد صالح مردم به مراکز دولتی و به پاسگاههای ژاندارمری کمتر احساس نیاز می‌کردند، و تمام مشکلات در خانه کد خدا حل و فصل می‌شد.

کشاورزی و تجارت

کدخدا مالک کشتزارهای گسترده‌ای بود، این اراضی به وسیله چاه چرخ گاوی (گاو و گوچه به لهجهٔ محلی) آبیاری می‌شده‌است. آثار چاه کدخدا حاجی محمد صالح مباشر تا زمانی که من به خاطر دارم هم وجود داشته‌است. این چاه در جنوب کُور اَرمَنی و در جنوب شرقی جاخرمن کرتو واقع بود و دشت جوکار آن تا دشت پاراو ادامه داشت، و در دشت وسیع آن جو و گندم و محصولات پاییزی و تابستانی می‌کاشتند. درآن زمان ۳۰ حلقه از این نوع چاه‌ها در کوخرد دایر بوده‌است و به وسیلهٔ چرخ گاوی از آنها بهره برداری می‌شده‌است و از آب شیرین آنها سبزیجات زیادی به دست می‌آمده‌است، چناکه شاعر می‌گوید:

 

چاه عالی با سه بند از گاو نر

     

می‌کشیدند آب زلال، چون شکر

 

به گفتار شاعر بزرگ و معاصر کوخرد  «ملای ارباب»  در آن زمان به کوخرد: بغداد گرمسیر فارس می‌گفتند.

هنوز در زیر ده آثاری از این گونه چاه‌ها به چشم می‌خورد و چاه مذکور به نام چاه محمد صالح مباشر معروف بوده‌است. اراضی مذکور از طرف جنوب دهستان کوخرد واقع بود.

در زمان قدیم کار و کاسبی مردم محل از چاه و چارواداری بود و تنها شمار اندکی از مردم دکان خرده فروشی داشتند. از جمله این دکان داران: حاج محمد صالح مباشر، عبدالرحیم شرف الدین، احمد گرگ و حاج یوسف جعفر بودند.

 

ایشان در سال ۱۲۵۰ یا ۱۲۵۱ در کوخرد دیده به جهان گشودند و تعالیم دینی خودرا در مکتب خانه‌های کوخرد فرا گرفتند و صاحب قلم نسخی و نویسنده مرموقی درآمدند. وی حدود ۱۰۱ سال عمر آورد و در سال ۱۳۵۱ یا ۱۳۵۲ خورشیدی درگذشت.

منبع

*محمدیان، کوخردی، محمد. به یاد کوخرد ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.

___________________________________________________

«با تاریخ دیار کوخردو منطقهٔ باستانی بخش کوخردبیشتر آشنا شوید»  
 
SHERENO.35.jpgMohMad.1.jpgBeyad.2.jpgSHERENO.37.jpg Ketab kukherd sarzamin shaeran1.jpg  

Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg 

منبع:awayeseebah 

*پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی

حاجی جعفر گَپ

''' حاجی جعفر گَپ ''' فرزند محمد، از بزرگان منطقه  کوخرد  واقع در  بخش کوخرد  شهرستان بستک  در غرب [[استان هرمزگان]] در جنوب [[ایران]].  نام کامل وی: (''' حاجی جعفر گَپ بن محمد بن احمد آل جعفر'''). کنیت وی: ابوالمجاهد. ایشان جد چهارم دکتور (داروساز)   کوخرد  (حاجی جعفر پالاش) هستند. ايشان در سده یازدهم هجری قمری در منطقه  ( باغ زرد) زندگی می‌کردند، این مرد همان حاجی جعفرى است که  (سد بز) تاریخی را بنیان کرده‌است.

صورة معبرة عن سد بز

سد تاريخى كوخرد

سد بز

 
 
سد بز (سازنده حاجی جعفر گَپ)

 ''' بنیاد گذار اولین  سد در  کوخرد '''

ایشان اولین کسی هستد که چنین سد تاریخی بزرگی در بخش کوخرد از توابع شهرستان بستک [[هرمزگان]] بنیاد گذاری کرده‌اند.

حاجی جعفر در منطقه باغ زرد زندگی می‌کرد و دارای  گله بزرگی از  بز و  گوسفند بود، به همین جهت بعد از فرارسیدن فصل  تابستان وانتهاء ثمر  نخل وکم شدن آب وعلوفه در  صحرا  و  بیابان  وادار می‌شد که به کوه برود، چون در کوه علف فراوان است وجای مناسبی است برای چریدن  گله.

 

چَشکَ سد بز


 
فتحات عيون سد بز (چَشکَ)

ایشان در اواخر هر  تابستان با خانواده اش همراه گله کوچ می‌ کردند وراهی بست گز می‌شدند و در  نرگ بست گز درجایی بنام «  تال چشمه » ساکن می‌شدند.

در دوران قدیم اعتماد مردم بشکل اساسی به روی کشاورزی و  دامداری  بوده، وهمچنین حاجی جعفر گَپ مانند سایر مردم کوخرد در  تابستان و موسم  خارک  و  رطب و  خرما  در  نخلستان  خود در باغ زرد می‌گذرانید، و  زمستان به کوه می‌رفت، و در  دره بست گز  سکونت می‌گرفت.

 

تال چشمه

تال چشمه نام سنگی است در نرگ بست گز، و (تال) به گویش  لارستانی  بویژه  کوخِردی  بمعنای «سنگ بزرگ» است. از پشت این (  تال ،  سنگ ) یک چشمهٔ  کوچکی جاری بود که در فصل تابستان و در اثر شدت گرما آبش کم می‌شد. لذا حاجی جعفر وادار می‌شود که روی آن تخته سنگ جدولی باتبر و تیشه بتراشد که بتواند به و سیله آن  جدول آب به طرف  خیمه  اش و برای گوسفندهایش برساند.

در هنگام تراشیدن تخته سنگ به وسیله تیشه وساختن جدول، دوحلقه مانند «طاق» بروی جدول می‌سازد که آب از زیر آنها عبور کند. و بعد از مرور صدها سال هنوز آثار این (طاق) روی آن تخته [[سنگ]] بزرگ باقی مانده‌است در  دره بست گز  ، در  کوه زیر  جنوب کوخرد ، و تحدیداً در  نرگ بست گز.

 

مشکل آب

 باغ زرد  و مناطق مجاور آن مانند:  مزاجان  ،  بک احمد  ،  بشکرو ، و جابر لوز ،  پشتخه جابر و همچنین  پشتخه باغ زرد، و کشاورزانی که در این مناطق نخل و زمین جو کار و فسیلات داشتند، و  جو و گندم  می‌کاشتند، همیشه با مشکل آب رو برو بودند، همچنین حاجی جعفر که بزرگ قوم بود همیشه در فکر کمبود آب بود، ایشان هروقتی که از بست گز به طرف باغ زرد می‌رفت و از  درواه  بزرگ وعمیق بست گز عبور می‌نمود و مشاهده می‌کرد که آن همه آب شیرین وآب  باران  و آن سیلابی از آب شیرین که در  دره بست گز  جاری بود و بسوی رودخانه می‌ رفت ، و یک منظره شگفت انگیز و شاعرانه از خود نشان مى داده ‌، در فکر فرو می‌رفت و با خودش می‌گفت آیا روز می‌آید که بتوانیم از این همه آب شیرین استفاده بکنیم؟، آیا در مقدور ما هست که مسیر این آب چرخ بدهیم و به سوی نخلهای مان ببریم؟، آیا می‌شود که جلو این دره بزرگ ببندیم که این همه آب بیهوده به رودخانه نرود؟. ده‌ها سؤال و سؤال از خیال ایشان می‌گذشت، ولی ایشان خوب می‌دانستند که این کار آسانی نیست و ساختن دیواری به آن عظمت و آن بزرگی پول کلانی می‌خواهد، نه مردم و نه هم ایشان دارای آن مبلغ بزرگ بودند، ایشان هم مانند سایر مردم منطقه با تنگ دستی و محدودیت دخل رو برو بودن و ساختن چنین دیواری به آن بزرگی که بتواند جلو آن  دره  بزرگ وآن همه آب بگیرد پول هنگفتی می‌خواست که ایشان قادر نبودند آن را تهیه نمایند، و مردم فقیر آن زمان در استطاعت نداشتند که چنین سدی در جلو دره عمیق بست گز ایجاد کنند. بنا براین فکر آب  دره بست گز  و نخلستان‌های  باغ زرد  همیشه حاجی جعفر گَپ را پریشان کرده بود.

 

حاجی جعفر گَپ و عطا ترکمانی 

روزی زیر (کپر) ـ (الا چیخ) نشسته بود وهمینطور چشم دوخته بود به‌طرف  تنب  تپه  جلالی که درواه عمیق بست گز درآن قرا دارد، یک مرتبه آوازی بگوشش خُرد ازطرف مغرب، سرش به‌طرف صدا برگردانید، دید  اسب  سواری دارد پیش می‌آید، از جایش بلند شد تا به بیند چه خبر است، اسب سوار به اندازه کافی به کپر نزدیک شده بود باصدای بلندی سلام کرد، هنوز اسب از تاخت وتاز نیفتاده بود که بایک حرکت دیدنی از روی اسب به پائین پرید جلو حاجی جعفر، همین که چشم حاجی جعفر به ایشان افتاد گفت شما ئید عطا؟ باصدای دلنشینی دوباره سلام کرد و گفت بله خودم هستم دوست عزیز. بله سواره دوست حاجی جعفر گَپ یک مرد خوش سیمائی از دهستان  لطیفی  لار  بودند.

ایشان همیشه می‌آمدند به  باغ زرد وجابر و  ترارو  و  یرد  وجاهایی که (حشم‌نشین) بود و بز وگوسفند می‌خرید، بقول معروف (جَلاب خِل) بود، در هرسال یک بار یا دوبار به این مناطق می‌آمد  بز و  گوسفند ،  پوست و  پشم  گوسفند می‌خرید و به (لطیفی) و  لار و اطراف  لارستان  و در آنجاها می‌فروخت. ایشان با حاجی جعفر گَپ دوست صمیمی بودند، عطا ترکمانی بغل دست حاجی جعفر بنشست، حاجی جعفر بعد از احوال پرسی، دست برد به سمت کاسه دوغ برداشت و تقدیم به دوستش کرد همراه با (خرمای) گچخاو  باغ زرد ، که درآن زمان خیلی مرغوب بود.

عطا ترکمانی همینطور که کاسه دوغ بدست داشت نگاهی به‌طرف حاجی جعفر کرد وگفت چه‌است دوست عزیز مثل اینکه در فکر چیزی هستید، حاجی جعفر بدون تردد با دستش به سوی تنب جلالی اشاره کرد، قبل از اینکه حرفی بزند عطا گفت باز هم موضوع آب را می‌گوئی؟! البته عطا از این موضوع اطلاع داشت چون حاجی جعفر این موضوع با ایشان مطرح کرده بودند،

عطا گفت آخه برادر عزیزم من به شما پیشنهاد کردم که یک سفری بامن بیائید به‌طرف لطیفی واطراف  لار باهم بز وگوسفند خرید وفروش می‌کنیم شاید چیزی عایدتان شود وبتوانید آنچه که در دل دارید برآورده کنید. حاجی جعفر گفت خوب، ولی چه جوری می‌توانم بیایم، بچهایم، خانه وزندگی ام، اموالم چکارش کنم به چه کسی بسپارم، عطا همانطور که هنوز کاسه دوغ در دست داشت پاسخ داد بسپارید به یکی از عموزادگانت.

 

سفر به  لطیفی

دو روز بعد حاجی جعفر تصمیم خودشان گرفته بودند، تمام مال وزندگی اش به یکی از عموزادگانش سپرد و روز بعد که روز جمعه بود بعد از  نماز  باتفاق دوستش عطا ترکمانی راه سفر در پیش گرفتند.

اتفاق بین حاجی جعفر وعموزاده اش که تحویل دار اموالش بود این بود که بعد از شش ماه برگردد و اموالش از تحولیش پس بگیرد. آن زمان رفت وآمد بین مناطق به وسیله  اسب و  قاطر و  الاغ  بود، ومردم ماها در راه سفر بودند. بعد از خروج حاجی جعفر و دوستش عطا از باغ زرد هیچ خبری از طرف ایشان نیامد، شش ماه گذشت، یک سال گذشت، دوسال سه سال هیچ خبری از جانب ایشان نیامد. نه حاجی جعفر برگشت و نه هم عطا ترکمانی آمد، هیچ خبری وهیچ پیامی از جانب حاجی جعفر نیامد، فرزندانش وعموزاده اش شب و روز چشم به راه بودند که حاجی جعفر بیاید ولی هیچ خبری از ایشان نیامد. تا اینکه هفت سال گذشت، آن وقت یقین داشتند که حاجی جعفر بر نمی‌گردد.

اما حاجی جعفر گَپ بادوستش عطا ترکمانی وقتی که رسیدند به لطیفی گوسفندانی که همراه داشتند فروختند وبا پول آن گله بزرگ‌تری خریدند، وهمینطور در خرید وفروش بز وگوسفند ادامه داشتند تا اینکه تعداد گوسفندان شان به ۱۰ هزار رسید وکاربارشان خیلی خوب بود، واموال زیادی بدست آورده بودند، در اینجا از خروج حاجی جعفر گَپ از باغ زرد تا امروز ۳ سال گذشته بود، آن وقت حاجی جعفر به دوستش و شریکش عطا گفت من حالا باید برگردم به خانه زندگی ام. حالا سه سال است که نه من خبری از خانواده‌ام دارم ونه هم ایشان از من اطلاعی دارند، نمی‌دانم که زنده هستند یامرده، باید برگردم، عطا گفت حالا شما این زمستان صبر بکنید وبعد از زمستان گوسفندها تقسیم می‌کنیم آن وقت باهم بر می‌گردیم،حاجی جعفر هم قبول کرد.

 

بیماری و نابودی گوسفندها

اما کسی ازآینده خبر ندارد ونمی‌تواند پیش بینی بکند که فردا چه پیش خواهد آمد، با ابتداء فصل زمستان و باریدن باران ودر اثر سرماه زیاد قسمتی از گوسفندان مردند، و بعد از باران وسرماه بیماری افتاد و در اثر انتشار بیماری در حیوانات قسمت دیگری از گوسفندان نیز در اثر این بیماری از بین رفتند، تقریباً سه ربع گوسفندان مردند، یعنی هفتاد وپنج در صد سرمایه شان از دست دادند، از این واقعه حاجی جعفر گَپ خیلی نگران شد، وبالآخره تصمیم گرفت که بادست خالی بر نگردد، آن وقت دوباره از نو شروع کرد به خرید وفروش بز وگوسفند، ابتدا با چند دانه گوسفند که از گوسفندهایش که باقی مانده بود خرید وفروش می‌ کرد در لطیفی، کم کم گله گوسفندش بزرگ‌تر می‌شد، مردم در لطیفی صدایش می‌زدند مرد بزی، وقتی اهالی لطیفی باهم صحبت می‌کردند می‌گفتند مرد بزی دیدی، یا مرد بزی بزهای خوبی دارد، یا اینکه مرد بزی آدم خوش اخلاقی است، همینطور از این به بعد حاجی جعفر گَپ در لطیفی به مرد بزی مشهور گردید. دیگر کسی ایشان حاجی جعفر صدا نمی‌زد، وایشان پیش مردم به مرد بزی مشهور شده بود، همینطور مشغول خرید وفروش بز وگوسفند بود تا اینکه مدت هفت سال در لطیفی ماند، ودر حدود ۸۰۰۰هزار رأس بز وگوسفند جمع آوری کرده بود، آن وقت با خودش گفت حالا وقت برگشتن است، وباید برگردم.

 

باز گشت حاجی جعفر گَپ

دراین موضوع بادوستش عطا مشورت کرد، عطا گفت خیلی خوب، ولی شما صبر بکنید تامن چند نفر تفنگچی تهیه بکنم که همراه مان بیایند واز گله حفاظت بکنند از نا امنی راه، حاجی جعفر گَپ بادوستش عطا ترکمانی بعد هفت سال گذراندن در  لطیفی حرکت کردن بسوی [[کوخرد]]، با  گله بزرگ بز وگوسفند که همراه داشتند.

بعد از چند روز رسیدند به  پشتخه  ترارو  ، بدستور عطا در آنجا توقف کردند و  خیمه  وخرگاه برپاكردند، ودستور داد یکی بفرستند برود به باغ زرد واحوال پرسی بکند وببیند چه خبر است، واز قبیله آل جعفر جویا شود، ولی آن شخص نا بلد از باغ زرد گذشت و به [[مزاجان]] رفت، که موطن قبیله آل رشیدی است. از ایشان در مورد حاجی جعفر و خانواده اش پرسید، ایشان درمورد خانواده حاجی جعفر کاملاً برایش شرح دادند. وگفتند که خانواده حاجی جعفر گَپ صحیح وسالم هستند، ودر کنفه عموزاده اش زندگی می‌کنند، ولی حالا شما بگوئید که شما چه خبری از حاجی جعفر گَپ دارید، حالا مدت هفت سال است که هیچ خبری از ایشان نسیت، قاصد گفت این را می‌توانید از سردار ما بپرسید، ایشان گفتند سردار شما که‌است و کجا می‌توانیم ایشان ملاقات کنیم، گفتند سردار ما در این نزديکی‌ها خیمه زده‌اند و شما می‌توانید ایشان را ملاقات نمائید. همه باهم حرکت کردند به‌طرف صحرای ترارو وقتی که به صحرای ترارو رسیدند خیمه را از دور مشاهده کردند، وگله بزرگ بز وگوسفند در اطراف خیمه در چرا بودند. ومرد بلند قامتی جلو خیمه ایستاده بود، وقتی که نزدیک تر شدند حاجی جعفر گَپ را دیدن که جلو خیمه ایستاده است، با تعجب پرسیدند حاجی جعفر شمائید؟. ما همه فکر کردیم که دیگه مرده هستید و بر نمی‌گرید، پس سردار شماکه مرد بزی نام نام دارد کجا است، حاجی جعفر گفت ما سرداری نداریم ومرد بزی من هستم این‌ها به من می‌گویند مرد بزی واین گله بز وگوسفند ملک من است، همه باهم از سلامت بودن حاجی جعفر گَپ خوشحال شدند و باهم به باغ زرد بر گشتند.

 

ساختن سد باغ زرد

اولین کاری که حاجی جعفر گَپ انجام داد بعد از اینکه برگشت، نصف گله بز وگوسفندهایش را فروخت وباکمک اهالی همه دست بدست هم سد بزرگ باغ زرد را بنیاد نهادند، با ساختن این سد تمام منطقه باغ زرد و  پشتخه  باغ زرد ،  مزاجان ،  بک احمد ،  بشکرو ، جابرلوز ، وزمین‌های جوکار  جو و گندم در منطقه گسترده‌ای از  (بخش کوخرد) در جنوب  هرمزگان  ایران ، و از توابع (شهرستان بستک) آبیاری نمود. 

 

این منطقه ى گسترده در جنوب (رودخانه مهران) و در  بادیه  جنوبی  کوخرد قرار دارد. بعد از اتمام این سد بزرگ نام آن « سد بز » نام گذاری کردند، بیادگار آن گله (( بُز ) که حاجی جعفر آن‌ها را فروخت به خاطر اینکه با قیمت آنها این سد بزرگ بسازد. در اين مورد شاعر محلى مى سرايد:

 

 ''' شعر '''

حاجی جعفر سبز باشد یاد وی   آنکه بنمود سَد بُز آباد وی
آنکه آب از کوه کشانید سوی خاک   نوح کشتیبان ز طوفانش چه باک
ساخت سدی محکم از سنگ حجر   آب رسانید سوی نخلها ومقر
آبهایش پاک تر از نور شفق   چونکه می‌دادند عبورش از چَشکَ
از بیابانی برویاند نخلها   دهنه زد بر بست گز پر آبها
باغ زرد رنگین، رنگین از رطب   نخلهای خوب و عّزِ الطّلب
تاکه شد او مظهر کل جهان   نخلهای پر ثمر در وی عیان
باغ زرد درصد جهان بس جا نمود   تا جهانی را در او پیدا نمود
دست او چون دست پر بار بهار   رویشی بنمود فی اللیل والنهار
بست گز بنگر و باز کوه خآب   درهاش لبریز هستند ز آب
در کنار چشمه کوه‌ها نشین   سایه‌های سِدر و طوبی را ببین
ساقیان بزم و رهزنهای دل   حسنشان جاوید وماه از آن خَجلِ
ساحل مُرجانی و سَدهای آب   عکس مَه‌رویان در آبها چون سراب
قصه سد را ونخلهای جنوب   محمديان ختم داد در وقت غروب

 

بعد از اینکه حاجی جعفر گَپ از لطیفی برگشت درباغ زرد ماند ودیگر هیچ وقت به سفر نرفت، اما دوستس عطا ترکمانی در هرسال یک بار ویا دوبار از لطیفی به دیدنش می‌آمد، و همچنین اشخاصی که همراه عطا ترکمانی از لطیفی ویا هم از مناطق اطراف لطیفی می‌آمدند به پیش حاجی جعفر گَپ یا اینکه برای خرید بز وگوسفند وپوست وپشم می‌آمدند، پیش خودشان حاجی جعفر گَپ مرد بزی معرفی کرده بودند، حاجی جعفر گَپ در منطقه به مرد بزی مشهور گشته بود (یعنی مردی که دارای بز وگوسفند است) گله بز وگوسفندش این قدر بزرگ بود که سر تاسر چراگاه دشت پشت رودخانه گرفته بود. حاجی جعفر گَپ یکی از بزرگ‌ترین تجار و ملاک بز وگوسفند بود در آن دوران، به همین جهت بعد از وفاتش فرزندانش و نوه‌هایش به «قبيله ى بز» مشهور گشتند. حاجی جعفر گَپ بنیادگذار سد تاریخی کوخرد «سد بز» هستند در  باغ زرد که تاکنون آثارش باقی مانده‌است در  دره بست گز  ویکی از آثارهای برجسته کوخرد به شمار می‌آید.

  • شعر از كتاب:(کوخرد سرزمین شاعران) .

_____________________________________________

«با تاریخ دیار کوخردو منطقهٔ باستانی بخش کوخردبیشتر آشنا شوید»  
 
SHERENO.35.jpgMohMad.1.jpgBeyad.2.jpgSHERENO.37.jpg Ketab kukherd sarzamin shaeran1.jpg  

Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg 

منبع:awayeseebah 

*پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی

مـلاى أرباب

مـلاى أرباب