محمد شریف غیاث
محمد شریف غیاث
محمد شريف غياث
- محمد شریف غیاثفرزند محمد (۱۲۷۲-۱۳۳۲) خورشیدی. نام کامل وی ( محمد شریف محمد احمد غیاث خنجری فیشوری ). نام برده بنیانگذار دهداری جناحو حومه از توابعشهرستان بستکو اولین دهدار رسمی دولتی در دوران پهلویدر «قصبهٔ جناح» در جنوب غرب ایران بود.

مرحوم:محمد شریف غیاث
محمد شريف غياث
زندگی
- «محمد شریف غیاث»به سال ۱۳۷۲ خورشیدی از پدری اصلیت پیشوری و مادری اصلیت اوزی در روستای فیشوراز توابع اوزدیده به جهان گشود. وی در کودکی به همراه خانواده اش به بستکهجرت میکنند که مرحوم پدرشان «محمد احمد غیاث»که روشنفکر وبسیار مورد احترام و توجه حاکم جهانگیریه بودند و به هوای زندگی درمنطقه امن اهل سنت و جماعت و در جوار «سلطان العلما» و با حمایت معنوی مصطفی خان صولت الممالکمدتی در بستک ساکن میشوند و بعداز مدتی از آنجا به جناحرفته و برای چندسالی در جناح ساکن میشوند. زیرا داد و ستد در جناح آنزمان رونق داشته و هوای آن نیز بهتراز بقیه منطقه بوده است و همچنین شغل اصلی پدرشان قبا دوزی بوده که بصورت جمله به شهرها و قصبات اطراف میفروختهاند. پدر، فرزند خودرا «محمد شریف» که در آنزمان ۶ ساله بود نزد «ملا عبدالله قاضیزاده»، قاضی القضات جناح قدیم به تدریس قرآن مجید مشغول کرده و محمدشریف بدلیل استعداد و عشقش به کلام خدا خیلی زود آن را حفظ مى شدند.
مهاجرت به بندر لنگه
- «محمد شریف غیاث»۱۰ ساله بود که پدرش تصمیم میگیرند به سمت بندر لنگهمهاجرت کنند که باز به خاطر دوستی دیرینه اش با «سلطان العلماْء» که رفته بودند در آنجا ساکن شوند و همچنین بندر لنکه بهترین شهر داد و ستد در منطقه سنی نشین جنوب بوده است. محمدشریف که ۱۲ ساله بود پدرشان در بندر لنگه دار فانی را وداع گفتند.
سفر به بحرین
- «محمد شریف»آن کودک ۱۲ ساله به همراه یک آشنا برای یافتن کاری و درآمدی به کشور بحرینمیروند و در سن ۱۴ سالگی که تاجری که قرار بود حقوقش را ماهی ۱۵ دینار بدهد وبا اصرار محمدشریف کوچولو آنرا بر روی دفتر خود نوشته است بعد از دو سال به او به جای ۳۶۰ دینار فقط ۲۴۰ دینار میدهد یعنی فقط ماهی ۱۰ دینار! محمدشریف ۱۴ ساله به مسوول عدلیه بحرینکه فردی انگلیسی بوده شکایت میکند و آن مرد انگلیسی تاجر رابه دفتر خود جلب کرده و مورد مواخذه قرار میدهد. تاجر انکار میکند که چنین مبلغی را به کارمندش «محمد شریف» قول نداده است. محمدشریف میگوید لطفا فردی بفرستید و دفترش را بیاورید زیرا در آن به روشنی و به اصرار من دوسال پیش وروز اول که سرکار رفتم در آن دفتر ذکر کردند که ۱۵ دینار حقوق ماهیانهام میباشد! بالاخره فردی را فرستادند و دفتر مذکور را آوردند و معلوم شد که حق با«محمد شریف»است و این نوجوان باهوش همه حق خودرا تمام و کمال گرفت.
سفر به بمبئی ـ هندوستان
- «محمد شریف»به پیشنهاد و کمک یکی از آشناهایش که در بمبئیکار میکرد به دیار هندمهاجرت کرد. در آنجا تا سن ۲۵ سالگی در تجارتخانه «حاج لطفعلی خنجی» تاجر بزرگ بمبئی (پدر بزرگ لطفعلی خنجی که در رادیو بیبیسی لندنتا چند سال پیش اخبار و گزارش میداد) مشغول کار بود و همچنین مشغول تحصیل علم و دانش آنزمان که در سالهای آخر مدیر تجارتخانه و شریک اصلی تجاری حاج لطفعلی شد. هنگامیکه «محمد شریف» تصمیم گرفت که به دیار خود برگردند ازحاج لطفعلی خنجی خواستند که سهامش را بدهند زیرا «محمد شریف» جوان ۲۵ ساله و دانشآموخته شهر کلان شهر بمبئیتصمیم گرفت که به جناح برود و با دختر دایی پدرش (دختر حاج محمد حاج عبدالله حسنعلی) ازدواج کند. حاج لطفعلی خنجی زیاد اصرار داشت که «محمد شریف غیاث» دامادش شود و بخشی از ارث و میراث نیز صاحب شود ولی محمدشریف پیشنهادش را رد کرد و اختلاف بالا گرفت تا بالاخره محمدشریف یک وکیل زیر دست بنام محمدعلی جناح (کسیکه بعدها هنگام جدایی پاکستاناز کشور هندبنیانگذار پاکستان شد) در بمبئیخیلی موفق بود را استخدام کرد و در نهایت «محمد شریف غیاث» موفق شد که سهم خودرا بطور کامل دریافت کند.
بازگشت به جناح
- «محمد شریف غیاث»پس از تصفیهٔ اعمالش در کلان شهر بمبئیپایتخت تجارتی هند و بعد از آن سفر طولانی، عازم جناح میشود. «محمد شریف غیاث» با دختر دایی پدرش (حاج محمد حاج عبدالله حسنعلی) در جناح ازدواج کرد. ثمره این ازدواج ۴ فرزند بود بنامهای: (احمد، فاطمه، عبدالرحیم و عبدالله) این بانو در سن ۳۵ سالکی در گذشت.
- پس از آن «محمد شریف غیاث» با دخترسید محمد سید زینل قتالیمعروف به (قاضی کوخرد)در کوخردازدواج میکند. ثمره این ازدواج ۵ فرزند بود بنامهای :(میر غیاث، میر عبدالرحمن، لطیفه، خدیجه و خیر النساء).
به درود زندگى
- و همانطور که آدمهای خاکی روزی به این دار فانی میآیند باید روزی هم از این دار رَخت بَر بندن، وچنانکه شاعر میسراید:
| این کُهنه جهان بَه کَس نَمانَد باقی | **** | رَفتند و رَویم و دیگر آیَند و رَوند |
- سر انجام «محمد شریف غیاث»این بزرگمرد در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در سِنّ شست سالگى این دار فانی را وداع گفتند.
| بسى تير ودى ماه وارديبهشت | **** | بيايد، كه ماخاکباشيم وخشت |
![]()
مرحوم:محمد شریف غیاث
محمد شريف غياث
نظری کلی در باره زنده یاد محمدشریف غیاث و خدمات ایشان
- محمد شریف غیاثدردوران نوجوانی با محمد تقی خان بنی عباسیو دکتر محمدرفیع شفاییکه مدتی مقیم هندوستانبودند دوست بودند و در ایران نیز رابط دولتی خوانین و بخصوص محمدرضا خان بنیعباسیبا قوام السلطنه معروف و قدرتمند بودند. نفوذ ایشان در بین سران کشوری و لشکری باعث نجات جان خوانین اهل سنت و همچنین جلوگیری از ستم دولت مرکزی به پیروان اهل سنت در این منطقه از جنوب گردید. محمد رضا خان بنی عباسی که ازطرف دولت مرکزی بپاس خدمات امنیتی که در جنوب ایجاد کرده بودند مالکیت شخصی جزیره کیش را بدست آوردند. ولی مدتها بعد بدلیل مشکلات مالی و کم شدن قدرت خوانین در اوج سلطنت رضاشاه بهلویاز پدربزرگ مبلغ قابل توجهی قرض کردند. ایشان از پدربزرگ خواهش کرده بودند که از هند به منطقه جنوب ایران تشریف بیاورند و با ایشان همکاری کنند. بالاخره، پدربزرگ بعدازسالها تلاش و تجارت بین هند وایران به میهن باز گشتند و بیشتر سرمایه خودرا صرف عمران و آبادانی جنوب کشور نمودند. برای اولین بار در آن خطه از خاورمیانه از جمله خدمات ایشان این بود که زمینهای خشک بایر را با چرخ بادی ساخت پنسیلوانیای آمریکا احیا کردند. این چرخ بادی را باکشتی از بندر بمبئیبه سمت بندر گامبرون (بندرعباس) حمل کرده و درجنوب ایران (منطقه جناح و فاریاب و حومه) بوسیله نیروی باد و نه برق و گازوئیلزمینهای وسیعی را از وسط جناح تا نزدیک کوه معروف "لاورکلاه"بطور گسترده آبیاری کرده و به زیر کشت میبرند وبه این ترتیب باغات خودرا به تفریحگاه مردم تبدیل کردند. بخاطر همان چرخ بادی امریکایی در بین مردم باغ بزرگ ایشان معروف شد به "باغ چرخ و فلک". غیراز سرسبزی باغها وسایل تفریحی دیگری هم برای خانوادهها از جمله برای بچهها (مثل برکه بند ساروچی) و سکوهای بلند با پلههای زیبا در کنار نهر آب بنا و باغچههای نخل و میوههای گرمسیری کاشتند که هنوز آثار آنها باقیست. همیشه از نفود سیاسی خود بر دولتمردان و نظامیان در راه خدمت به زحمتکشان میهن استفاده کردند که هنوز بخش قابل توجهی از مردم به نیکی از ایشان یاد میکنند. در اواخر دوره قاجارو اوایل دوره پهلویمنازل مردمی که بوسیله خوانین غصب شده بود را ایشان با جدال با خوانین تخلیه میکردند (بعنوان مثال یکی از منازلی که برای صاحب بیمارآن باز پس گرفتند منزل مرحوم عبدالرحمن محمد طاهر ملا یوسف طاهری فرد بود که همسر ایشان همیشه با دعا ازآن مرحوم یاد میکردند). هر وقت به تهران میرفتند با دوستانش دکتر مفتاح زاده و فرامرزی بنیانگذار و اولین مدیر تحریریه کیهان و محمد علی آموزگار همنشین بودند. اسب معروفش که دارای طول و عرضی بمراتب بیشتر از بقیه اسبها داشتند از قوام السلطنه شیرازی خریده بودند. همچنین ایشان دارای استعدادهای فوقالعادهای در زمینههای مختلف علمی ادبی و حتی هنری مانند خطاطی چکامه سرایی نقاشی و ورزشهای اسب سواری طناب و تیر اندازی بودند. کار نقاشی ایشان که درخت زیبای انار بود تا زمانیکه من هفت ساله بودم یعنی سالها بعد از وفات ایشان بر روی دیوارهای پذیراییشان در آن زمان که "سه دری "مینامیدند باقی مانده بود. ایشان آن همه دانش و هنر خودرا با موفقیت به دختر و پسران خود منتقل کردند و شاید هنوز در ایران بانویی همانند دختر ایشان فاطمه که از چندین هنر برخوردار باشد تا به امروز کسی سراغ ندارد. فاطمه خانم درعین حال که شاعر وخطاط و نقاش حرفهای شد و حافظ اشعار سعدی، حافظو مولوی بود، تحت آموزش پدر، تیر انداز و اسب سوار ماهری نیز گردید.
- کتابخانه اندرونی ایشان بسیار خوب طراحی و میز و صندلیها را مرتب کرده ودر طاقچهها کتابهای گوناگون علمی و ادبی به زبانهای مختلف چیده بودند. یک مینی کتابخانه متحرک را که با فشار یک انگشت تا مدتها میچرخید خود بر روی کاغذ طراحی کرده بودند و بالاخره زیر نظر ایشان یک کارپنتر توانسته بود بسازد که به یکی از دیدنی ترین آثار ایشان در کتابخانه تبدیل شده بود و هم اکنون در موزهمردمی جناحقرار دارد. گاوصندوق بزرگ طوسی رنگی با مخمل زرد قناری که داخل آن را زینت کرده بود در سمت چپ کتابخانه قرار داشت که اوراق بهادار و جواهرات را در آن جا سازی کرده بودند. سالها پس از در گذشت ایشان من وقتیکه بزرگترها مشغول استراحت بودند میرفتم همه آنهارا با دقت و کنجکاوی میدیدم. سقف اتاقهارا با توپهای براق و طلایی و استیلی شیشهای که رمانه مینامیدند و از هندوستانآورده بود زینت کرده بودند. در آن زمان که حتی در پایتخت کشور مردم و حتی تجار برای استحمام باید به حمام شهر میرفتند ایشان در منزل چندین حمام ودستشویی ساخته بودند که یکی از آنها با پردهای مخملین مشکی با گل رز زیبا در اتاق خوابشان بود. در بخشی از حیاط بزرگشان اتاقهایی با امکانات برای خانوادههای زحمتکش ساخته بودند. من هربار که میرفتم بیرون وبا مردم کوچه و بازار برخورد میکردم آنها با شوق و ذوق فراوانی مخواستند از پدر بزرگ تعریف کنند و من هم مقدار بیشتری از حسنات و دانش ایشان مطلع میگردیدم. مردانیکه از نزدیک با ایشان سر وکار داشتند از ایشان بعنوان یک نابغه یاد میکردند. چه مردان و زنانیکه برایشان کار کرده بودند و چه بازماندگان دوستانش بطور دایم با افتخار از او یاد میکردند. لازم به یاد آوریست که پدر ایشان مداحمد خنجری تیر انداز شجاع و قدرتمندی بود که در راه دفاع از فیشور جان خودرا گرو گذاشت و موفق شد که یاغیان حمله کننده بهفیشوررا شکست دهد. ایشان دارای ۱۱ فرزند بودند که درحال حاضر فقط ۴ فرزندشان باقی ماندهاند مرحوم شرفا شرفاییاوزی همیشه در مجالس اعتراف میکردند که "مرحوم محمدشریف غیاث حد اقل ۳۰ سال از زمان خود جلوترتفکرو زندگی میکردند"و بسیاری از کسانیکه از نزدیک ایشان را دیده بودند و زمان زیادی را با ایشان همنشین شده بودند همانند حاج محمد قاضی زاده و مرحوم خردمند معتقد بودند که "مرحوم محمدشریف غیاث یک نابغه سرشار از دانش اجتماعی بودند. برخی از شخصیتهای جنوبی ایران مانندابراهیم عباسیدر کتاب هایشان از ایشان یاد کردهاند.
- در آینده کتابی مفصل در باره ایشان به رشته تحریر در خواهد آمد.
- باتشکر از: آقای محمدشریف عبدالرحیم غیاث
- نَوهِٔ زنده یاد محمد شریف غیاث رحمة الله علیه
- استفاده از مطالب و عکس این وبلاگ باذکر منبع (آوای سیبه) بلامانع میباشد.






*پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی
منبع:awayeseebah
















































































در اين وبلاگ سعی بر اين است تا اطلاعاتی در مورد بخش كوخرد و مناطق اطراف شهرستان بستک و استان هرمزگان به بازديد كنندگان عزيز ارائه شود.