«خاطرات آقای داوود اکین چی أولین معلم دبستان جامی کوخرد »(3)

التماس دعا خير      

التماس دعا خير  

آموزگار داوود اکین چی

قسمت سوم  3

اما در أثر چه چیز بچه‌ها امروز اتوماتیک تمام کارهای مدرسه را انجام می‌دهند و در عرض چندماه چنین متحول شده اند؟ به خود پاسخ می‌دادم در أثر تعلیمان من، معلمی من،معلم روستا شدن من، باید این غمها را بگویم تاچیز تازه‌ای به بچه‌ها بگویم! «بچه‌ها» برای مطالعه در شب «فانوس» را انتخاب کنید وآن را از یک میخ سر کج و از جای مناسب آویزان کنید. گوشهٔ اتاق مناسب تر است. از چراغهای گرد سوز استفاده نکنید. ممکن است خوابتان ببرد ودست و بازوی شما چراغ را چپ کند وآتش سوزی ایجاد شود. فانوس بهتر است و اگر تاصبح هم روشن بماند، مصرف زیادی ندارد. من خودم هم موقعی که بچه بودم ومحل زندگیمان برق نداشت، از فانوس استفاده می‌کردم . برای تهیهٔ فانوس می‌توانید پول چند روز را پس انداز کنید، یا از فانوس کهنهٔ خانه استفاده کنید. «فانوس باید مال خوتان باشد، فقط مال خودتان».

چند روز نگذشته بود که بچه‌ها همگی فانوس خریده بودند. همه نو و دست أول. بچه‌ها از داشتن فانوس شخصی خیلی خوشحال بودند و من از تکلیفهای مرتبی که در سکوت شب و در پناه نور فانوسها می‌نوشتند! از صحبت هایشان پیدا بود که غرور خاصی هم پیدا کرده أند. مثل این که آنها از مالکیت فانوس مخصوص به خود فوق العاده لذت می‌بردند و ... خیلی به مغزم فشار آوردم که یک شعر درست و حسابی و به درد بخور با وزن و قافیه بسازم، نشد. چون استعداد شاعری نداشتم از این بهتر نتوانستم! این «  شبه شعر» را در کلاس به بچه‌ها گفتم و روی تخته هم نوشتم . خیلی خیلی استقبال کردند. شاید یک دقیقه طول نکشید که نصف بچه‌ها یاد گرفته بودند و چند دقیقه بعد همگی دست جمعی با صدای بلند می‌خواندند:

 

ای فانوس قشنگم   در تاریکی تفنگم
در نور زیبای تـو   با جهالت می‌جنگم

فانوس كوخرد


در دقایق آخر کلاس، صالح گفت: «آقا می‌دانی چقدر خار خوش سوز جمع آوری شده؟»

«چقدر؟»

«به اندازهٔ یک تپه»

«با تعجب پرسیدم: چه کسی جمع أوری کرده؟»

«باخنده گفت: همهٔ بچه‌ها» .

فهمیدم که کار از کار گذشته! چند هفته قبل به بچه‌ها گفته بودم در یک شب تاریک ، با فانوسهای خود به مدرسه بیایند تا برویم کنار رودخانه و آتش درست کنیم و چایی دَم کنیم. از صالح پرسیدم : «خارها را کجا جمع آروی کرده أید؟»، جواب داد: نزدیکی رودخانه، آنجا که خشک و شنزار است. خیالم راحت شد. آنجا خطر سرایت آتش وجود نداشت. بچه‌های روستایی تجارب کافی در مورد آتش و صحرا و چای صحرایی دارند. در بعضی موارد حتی من از تجارب آنان استفاده کرده أم. به صالح گفتم: «نکند بچه‌ها خود سرانه بروند سراغ آتش بازی». جواب داد: «نه اصلاً چنین کاری نمی‌کنند». «خوب پدر ومادرها چی؟». «آنها حرفی ندارند واجازه هم داده أند». توی کلاس، بچه‌ها می‌پرسیدند: «آقا کی می‌رویم گردش شبانه؟». هرچه بچه‌ها بیشتر علاقه نشان می‌دادند، من احساس خطر بیشتری می‌کردم. خدای نکرده اگر انگشت یکی از بچه‌ها می‌سوخت، چه می‌شد؟ تا چه رسد به اینکه اتفاقهای دیگری بیفتد. به خودم گفتم: «نه این کارها را نکن که خطرناک است.» ، به حرف شنوی بچه‌های روستایی همان قدر مطمئن بودم که به چشمهای خودم. در روستاها، معلم یک موجود فوق العاده به حساب می‌آید. حرفهایش، رفتارش، همهٔ خصوصیاتش الگوست. حال اگر من به قول خود وفا نمی‌کردم، خیلی بد می‌شد. طولی نکشید که گروه‌ها، سر گروه‌ها و سرپرست کلی گروه‌ها تعیین شدند وخاطر جمع بودم که اگر من هم بالای سر شان نباشم، اتفاقی نخواهد افتاد. تمام محسنات و عیوب آتش را برایشان شرح داده بودم. و از بی رحمی آتش بیشتر از هر چیزی سخنرانی کرده بودم. با تمام این احوال، باز هم قلباً مایل نبودم بچه‌ها را به صحرا ببرم. می‌خواستم آت قدر امروز وفردا بکنم که مسأله فراموش شود. ولی برای موکول کردن هرکاری به فردا بهانه‌ای لازم است. به آنها گفتم : «شبی که مهتاب نیست می‌رویم چون نور فانوس‌ها و شعله‌های آتش در شب مهتابی جلوه‌ای نخواهد داشت.» از آن موقع بچه‌ها افتاده به شب شماری و داشتند کم کم از مهتاب متنفر می‌شدند! بالآخره شب موعود فرا رسید. کتریها، استکانها و فانوسها را أماده کردند و قرار شد شب که شامشان را خوردند، با اطلاع والدین خود و با فانوس‌های روشن به سوی مدرسه بیایند. هوا کاملاً تاریک بود. من روی سکوی جلوی مدرسه نشسته بودم و باخود می‌گفتم: «خدایا به امید تو» و در عین حال نگران بود. بچه‌ها یکی ـ یکی فانوس بدست می‌آمدند و فانوسهای خود را روی سکوی جلو مدرسه قرار می‌دادند. تمام فانوسهای روشن که همگی در یک ردیف رو سکوی گذاشته شده بودند و ...

ادامه دارد....

دبستان جامي كوخرد

منابع

  • «کتاب:مشق شب»،.
  • «مجلهٔ رشد معلم»،.

*محمدیان، کوخردى، محمد، “ كتاب:(به یاد کوخرد) “، ( ج1 و 2 ) چاپ اول، دبی: سال انتشار " ۲۰۰۳ " میلادی.

 استاد محمدیان را در کنار پروفسور M.M.Bigani رئيس دانشگاه

پزشكى بمبئى و رئيس هيئت مديره بيمارستان بريدج كندى بمبئى  

باکمال تشکر از دکتر لطیفه جهت ارسال عکس

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«با تاریخ دیار کوخرد و منطقهٔ باستانی بخش کوخرد بیشتر آشنا شوید»

 Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab kukherd sarzamin shaeran1.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg

SHERENO.37.jpgBeyad.2.jpgMohMad.1.jpgSHERENO.35.jpg

منبع:awayeseebah 

*پژوهش و تحقيق استاد:محمدمحمدیان کوخردی