محمد محمدیان  فرزند محمد (۱۹۵۷ ــ ....) میلادی، یکی از پژوهشگران تاریخ و جغرافیای منطقه هرمزگان، صاحب چند کتاب در این زمینه و از گویشوران محلی . نام کامل وی : (محمد بن محمد بن یوسف بن جعفر بن محمد بن حاجی جعفر گپَّ بن محمد بن احمد آل جعفر، محمدیان)، در روز سه شنبه ۲۱ ماه رجب سال ۱۳۷۸ هجری قمری در  جعفرآباد  (مُؤهِ مُهمَد) از توابع دهستان کوخرد در  بخش كـوخـرد   شهرستان بستک در استان هرمزگان پا به عرصهٔ وجود گذاشت. 

 محمد محمديان و  پروفسور M.M.Bigani رئيس دانشگاه پزشكى بمبئى و رئيس هيئت مديره بيمارستان بريدج كندى بمبئى  ـ هند

زندگی

«محمد محمدیان» به سال ۱۳۳۶ خورشیدی، مطابق با سال ۱۳۷۸ هجری قمری، برابر با سال ۱۹۵۷ میلادی در روستای کوخرد مرکز  بخش كـوخـرد   متولد شد. در سّنِ پَنج سالگی به مکتب خانهٔ حاجی ملا محمد شریف شاکر پیوست. بعد از فراگیری جزء سی أم وچند جزء دیگر از قرآن مجید به مکتب خانهٔ ملا سید عبدالله سید رضا رفت. بعد از ختم قرآن، طبق روال معمول آنزمان کتاب: «مبدا ومعاد» ، «نصیحت» ، «حافظ» خواند. قسمتی از کتاب «حافظ» نزد ملا عبدالرحیم لاوری خواند، و قسمتی از کتاب «مولود نوری» نیز نزد ملا شیخ مصطفی ملا خواند. بعد از تأسیس مدرسه «جامی» همراه با أولین فوج شاگردان به این مدرسه پیوست، ولی قبل از پایان سال تحصیلی مدرسه را ترک کرد، وبه اتفاق عمویش در ماه مه سال ۱۹۶۷ میلادی (در سّنِ (۱۰)  سالگی) عازم بحرین شد، با ورود به بحرین بلافاصله در مدرسهٔ (خلیل بن احمد الفراهیدی) ثبت نام کرد، و دورهٔ ابتدایی وراهنمایی را پشت سر گذاشت. وبعد از چند سال دوری از مدرسه دوباره به تحصیل خود در دبی ادامه داد ودر سال ۱۹۹۶ میلادی مدرک دیبلم خودرا در یافت کرد. در زمینهٔ  دانشگاهی در رشتهٔ   ادبیات عربی و علوم انسانی و دراسات اسلامی نیز پیشینهٔ دو سال تحصیل دارد، و به علت بیماری واجرای چند بار عمل جراحی  دیگر نتوانست به تحصیل دانشگاهی خود ادامه دهد. چون مدت تحصیل در این دانشگاه به مدت ۵ سال بود.  به زبان‌های فارسی، انگلیسی و عربی تسلط کامل دارند، و با زبان‌های اردو ، هندی  ، سینهالی  و «دیوهی»  (از راه آموزش شخصی) آشنایی دارند.

وی از سال ۲۰۰۴ میلادی یکی از أعضاء فعال ودائم ویکی‌پدیای فارسی هستند ومقالات گوناگونی از شهرستان بستک و  بخش كـوخـرد  ، ومناطق مختلف شهرستان بستک و استان هرمزگان و جنوب ایران در این دانشنامهٔ جهانی گنجاشته‌است.

همچنین ایشان از أعضاء فعال ویکیپدیای عربی  نیز هستند. در ویکی‌پدیای انگلیسی و در ویکیمیدیا کمونز  نیز مشارکت‌های  فعالى دارند و صدها قطعه عکس مختلف از کوخرد ، ومناطق توابع آن، وشهرستان بستک در (ویکیمیدیا کمونز) بار کرده‌است والبومی دیدنی از تصاویر بسیار زیبا از بخش‌های سه گانه شهرستان بستک  در اختیار مردم منطقه قرار داده‌است.صدها مقاله از عربي به فارسى و از فارسى به عربي و انگلیسی براى ویکی‌پدیای ترجمه نموده اند و در اين دانشنامه جهانى گنجاشته اند.

در سال ۱۳۷۴ خورشیدی نخستین نشریه در منطقهٔ کوخرد تحت عنوان (سلام كوخرد) تأسیس و چاپ کردند، این نشریه از افکار شادروان احمد تابنده و  محمد محمدیان بود که در سال ۱۳۷۵ خورشیدی توسط محمدمحمديان به چاپ رسید ودر دسترس خوانندگان قرار گرفت، وپس از گذشت دوسال از تأسیس آن متوقف شد و نشريه سلام سيبه جاى آنرا گرفت.

همچنین ایشان دو وبلاگ به نام‌های:

  • آوای سیبه
  • کوخرد سرزمین شاعران ـ اداره می‌کنند.  

 

  • اعزام به خدمت سربازی

«محمدیان» در سال ۱۳۵۴ شمسی، جزء مشمولانی بودند که به خدمت زیر پرچم اعزام شدند، دورهٔ آموزشی به مدت چهار ماه بود که در  پادگان چهل دختر  سپری نمود، وبقیهٔ مدت در کلان شهر تهران به پایان رسانید. پادگان چهل دختر در وسط دره أی مابین چهار کوه واقع شده‌است، ونزدیکترین آبادی به پادگان روستایی بود به نام کلاته خیج از توابع بخش بسطام شهرستان شاهرود در استان سمنان در شمال ایران.

سروده أی از چهل دختر

 

چهل دختر چه جایی با سفایی ایست

 

چه سرسبز و چه جایی خوش هواء ایست

ندیدم بدتر از سرمای اینجا

 

اگر دانی بگو بینم چه جایی ایست

به دروازهٔ چهل دختر رسیدم

 

صدای طبل و شیپور را شنیدم

صدای طبل و شیپور نظام است

 

دوسال شخصی گری برمن حرام است

به خط کردند تراشیدن سرم را

 

لباس ارتشی کردند تنم را

سحرگاهان زنند شیپور برپا

 

زنند فریاد ودادها بر سر ما

اگر غفلت کنم چوب است وزندان

 

نمی‌دانیم چه خوش ایم ما در اینجا

به یکسو بنگرم بینم بیابان

 

به یکسوی دگر کوه‌های گرگان

زمشرق کوه باشد تا به مغرب

 

فرار از اینجا نباشد کار آسان

غذایه ما در اینجا مثل خانه‌است

 

صفای ما همه شعر وترانه‌است

اگر گاهی نویسم نامه‌ای بد

 

بدانید کارما اکنون بهانه‌است

بود مارا صفای روی دوستان

 

در اینجا گردهم هستیم خندان

نباشد بین ما هرگز تفاوت

 

که باهم بسته‌ایم اکنون پیمان

 

اعزام به چهل دختر

چون از شهر کوخرد دور گشتم

 

بسی سنگین دل ورنجور گشتم

به هنجامی که چهل دختر رسیدم

 

به دو چشمان خود زندان بدیدم

همانروزی که اسم من در آمد

 

که کاغذ از ستاد لشکر آمد

از آن روزی که اسمم دفتری شد

 

به چهل دختر رفتن من حتمنی شد

در اینجا شعر من به پایان رسید

 

خدا حافظ ای دوستان عزیز

به بیست وپنج از ماه اسفندیار

 

به سال هزار و سیصد وپنچاه جار

مقاله‌های ایشان در روزنامه‌های عربی:

از وی مقاله‌هایی در مورد کوخرد ومنطقه در روزنامهٔ البیان چاپ دبی ، و روزنامهٔ الخلیج چاپ شارجه  درج شده‌است ، که من جمله: «المسلمین فی کوخرد» ، «رمضان فی کوخرد» ، «جبل پل تیر» ، «جبل تنب بردومه» ، «عین نظرگاه» ، می‌توان نام برد.

ایشان علاقهٔ زیادی به شعر فارسی و به شعر عربی دارند، وگاهی ودر مناسبات مختلف قصائدی به زبان عربی و قصائدی به زبان فارسی سروده‌اند.

آغاز شاعری

  • اَلمَطَر ـ قصیده أی در باره باران وفصل بهار:

یَا أَللهُ یَا مُحیی اَلهَشیم بمَطَرهَا

 

وَبرَحمَتهِ اَلأَرضَ اَلعَطشَی سَقَاهَا

یَا بَاسَط اَلدُنیَا ومَاسَک بَحَرهَا

 

وَمرسَی اَلجبَال اَلشَامِخَاتِ بعُلَاهَا

یـَعلَه عَلی کُوخِرد یَملی برَکهَا

 

یَسقَی اَلمَزارعِ وَالغِدرانِ مَلَاهَا

وَغَرّب اِلَی جَابر وَسَقَاهَا کِثِرهَا

 

حَتی اَلجبال اَلشَامِخَة مِن وَراهَا

یَحیی اَلهَشیم اَلبَالِیَة مِن شَجَرهَا

 

وَیسَقَی جَعفَرآباد وَنَخَلهَا

یا مَرحَبا عِدَة مَخایل مَطَرهَا

 

واعداد وَسمی هَطل مِن سَمَاهَا

وَیحمی کُوخِرد و سیبه فَخَرهَا

 

وَیسلم «بُوحَمَد» مِن صُوادِف بَلاَهَا

 

  • این هم نمونه أی از اشعار فارسی وی:
  • دلبر
ندانستم که این دلبر، مرا را می‌کند مجنون   دلم را می‌کند بریان، دو چشمم را کند پرخون
ندانستم که سیلابی، مرا را می‌برد بیرون   چو کشتی أم در أندازد، میان قلزم و جیحون
منم أز عشق أو نالان، منم مجنون مجنونان   مرو زین خانه را بیرون، شود دلها ز هجران خون
خرامان(۱) می‌رود دلبر، چراغ أفروز جان وبر   بود چشم و چراغ دل، دو چشمم می‌کند گریون
بگیرد دامن کوه‌ها، مثال چشمهٔ آب‌ها   چو هرسنگی فرو ریزد، زگردش‌های گوناگون
توچون دریای پر گوهر، تو چون أفلاک پر أختر   تو چون لؤلؤ وچون مرجان ، تو هم چون گنج قارون
درخت سبز صاحب دل، بود گلگون چون هلول   درخت خشک بی معنی، شده بی آب خشک أکنون
چو أفتم من زعشق ول، به پای دلربای دل   دلم زخم أز غم هجران، کند دردها همه درمون
زعشق دلربای خود، دمادم مانده أم دلخون   مثال مجنون آن لیلی ، بود لیلی وصد مجنون
مرا هردم همی گویم، که برگو قصهٔ شیرین   چو فرهاد می‌کنم در کوه، به تیشه کوه بیستون
خموشی گیر و توبه جو، محمديان خود رها کن زو   که أوست دریای بی پایان، مثال حوتوالذالنون

 

 ___________________________________________________
«با تاریخ دیار کوخرد و منطقهٔ باستانی بخش کوخرد بیشتر آشنا شوید»  
 
SHERENO.35.jpgMohMad.1.jpgBeyad.2.jpgSHERENO.37.jpg Ketab kukherd sarzamin shaeran1.jpg  

Ketab kukherd sarzamin shaeran.jpgKetab parandegan kukherd.jpgR.ARU.15.jpgKetab sarzamin shaeran.jpg 

 

 كتابخانه شخصى محمديان دبى